60,000تومان
نویسنده | |
---|---|
سال چاپ | 1400 |
فرداش با چند تا از بچه ها رفتیم به دیدنش. هرچی ریختیم خورد و شنگول نشد. وسطای صحبت به یه گوشه خیره می شد و حرفای نامربوطی می زد. آخر شب که بچه ها در حال رفتن بودن؛ مچ دستمو گرفت و آروم گفت؛ «می شه امشب پیشم بمونی؟ می ترسم…»
نصف شب با صدای خش خش از خواب پریدم. توی تاریکی زانوهاشو بغل کرده بود و به گوشه ای از اتاق نگاه می کرد.
گفتم: «بگیر بخواب رضا. دیوونه بازی در نیار.»
برگشت و به صورتم زل زد. چشماش مثل چشای یه گربه سیاه توی تاریکی برق می زد. یکهو ترس افتاد به جونم. دستشو گرفتم و اروم گفتم:
«بخواب رضاجان. هیچی نیست.»
دستشو کشید و با صدای لرزون گفت:
« نمی بینیش؟ لباس سفید تنشه. همین جاس. جلومون وایساده…»
به سراسر کل کشور
برای بیشتر محصولات
با بهترین کالاها
خدمات آنلاین فروش کتاب
Reviews
There are no reviews yet.